قابل توجه دولت اقای پزشکیان
میدانیم که بقا و تداوم حیات هرقوم وگروهی ودرهرمحدوده ی جغرافیایی، وابستگی غیر قابل انکاری با فرهنگ و داشته های تاریخی و باورها و ذخیره های مادی و معنوی محیط زیستی درازمدت آن ها دارد لذا نفی و نادیده انگاری چنین واقعیتی ازسوی هرفرد ونهادی، میتواند تلاشی ناآگاهانه و یا حتی آگاهانه و جدی وعامدانه و برنامه ریزی شده درراستای نابودی و زوال ریشه ای موجودیت هرمنطقه ای تعبیر شود.
بنا براین و باعنایت به آنچه که درنوشتار قبلی و منتشره ی خود دربرخی ازوسائط خبری مجازی و حقیقی متذکر شده ام ، متاسفانه درسال های اخیر و با کشف و بهره برداری ازذخایرعظیم تحت الارضی و خدادادی نفت و گازدرمنطقه عسلویه استان بوشهر، شاهد افزایش روبه گسترش تعجب وتاسف ونگرانی های بحق مردم شهرستان عسلویه هستیم که می بینند با چه سرعتی و بی محابا و بی اعتنا به حقایق انکارناپذیری که درسطوربالا به آنها اشاره نموده ام، فرهنگ و میراث های مادی و معنوی تاریخی شان درحال نابودی است و عنقریب هیچ اثری ازآن ها باقی نخواهد ماند، وخود نیزدر حال تبدبل شدن به بیگانه ای میشوند بی هویت و غریب درسرزمین آباء و اجدادی شان که ازقرن ها پیش تا کنون درراه حفظ و نگهداشتش ازتطاول و تصاحب بیگانگان، حتی ازتقدیم جان ومالشان دریغ نکرده اند تا این سرزمینی که امروزه گنجینه ای ارزشمند برای تمام ملت ایران است، محفوظ بماند !! البته مردم عسلویه نیز بر این باورهستند و میدانند که عسلویه نیز همانقدرمتعلق به تمام ملت ایران است که مثلا تهران و آذر بایجان و اصفهان و فارس و… ولی حق دارند که این توقع و درخواست را هم داشته باشند تا زعمای قوم به همان نسبت که برخی ازهموطنانشان دردیگر نقاط کشوررا از داشته ها و نعمات خدادادی عسلویه برخوردار کرده و میکنند، نگاه و نظری هم به این بخش از کشورشان داشته باشند که اگر نبودند ساکنان وطن پرست دیروز و امروزشان، اکنون نه از تاک خبری بود و نه ازتاک نشان !!! اما متاسفانه برمبنای شواهدی موجود وغیر قابل انکار، دراین سه دهه استقرار صنایع نفت، نه تنها چنین قاعده و سیاست تبعیض آمیز و تفرقه افکنانه ای درتمامی این مدت، جاری و ساری بوده است، بلکه درمناطقی مانند عسلویه که هر کدام سازوکارهای تاریخی فکری و فرهنگی خاص خود را دارند، علاوه برموارد پیش گفته، چنین بنظر میرسد که نوعی سیاست هویت زدایی و به انزوا کشاندن فرهنگ و اعتقادات عمومی و تاریخی مردم بمنظور جایگزینی فرهنگ مسلط حاکمان نیز مطمح نظر است که اگرچنین باشد، می بایست آن را نوعی” بیابان زایی فرهنگی و هویتی ” حساب شده و برنامه ریزی شده تلقی نمود. بیابان زایی ذهن ها با بیابان زایی جنگلها کاملا متفاوت نیست.که به باورمن، امری بسیارخطرناک و تفرقه سازونافی وحدت ملی و یکپارچگی سیاسی ملک و ملت است !!! بویژه اینکه محدوده ی جغرافیایی و سوق الجیشی این شهرستان واستان های ایرانی همجوارداخلی، وحتی فرامرزی آن ازچنان حساسیت و ظرافت هایی برخوردارند که بی توجهی نسبت به هر کدام ازآنها، میتواند ضایعات و خطرات غیر قابل جبرانی را برای کل مملکت داشته باشد!!! به هر حال، من باز هم تکرار میکنم وبه تصمیم گیرندگان نهایی گوشزد نموده و متذکر میشوم که:” این راه که میروید، به ترکستان است.
1
یک نظر
تشکر از زحمات شما خبرنگار و عکاس دلسوز شهرستان